روژینا سلطانیروژینا سلطانی، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

وبلاگ شخصی روژینا سلطانی

روزهای خوش مدرسه

هنوز چند روز از شروع مدارس نگذشته که معلم مهربونم خانم میرزایی که تو همین چند روزه عاشقش شدم من رو مبصر کلاس کرد.خیلی خوشحالم که مبصر شدم. امروز با بچه های مدرسه رفتیم دیدن نمایش طنز شنگول و منگول و بچه سوم که خیلی زیبا بود. همه بچه ها از دیدن این تئاتر طنز لذت بردن. معلم عزیزم امروز به من جایزه هم داد که خیلی دوستش دارم یک انگشتر زیبا که همونجا دستم کردم و هنوز هم دستمه. با دیدن محبتای معلم عزیزم خانم میرزایی تصمیم گرفتم منم معلم بشم اونم معلم کلاس اول. راستی دیروز رفتم وبلاگ خانم میرزایی دیدم وبلاگ من رو لینک کرده خیلی خوشحال شدم. از اینکه اومده تو وبلاگ من و نظر داده هم بی نهایت خوشحال شدم. ...
10 مهر 1392

اولین روز مدرسه

بالاخره انتظارها به سر اومد و و اول مهر شد. من به همراه مامان عزیزم که معلمه به مدرسه رفتیم. روز جشن شکوفه ها کلاس بندی شده بودیم و من می دونستم کجا باید برم. خانم معلم ما - خانم میرزایی - یه خانم خیلی مهربونه که کلی ازش خوشم اومد . شب قبل لوازم التحریری که گفته بودن رو خریدیم و امروز تو مدرسه بهمون کتاب دادن. با دیدن کتابهام خیلی خوشحال شدم. فکر کردن به اینکه تا چند وقت دیگه می تونم اینهمه کتاب رو بخونم واسم هیجان انگیزه. امروز خانم معلممون بهمون سرمشق داد . باید همش بنویسیم: ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا  ا    چه کاریه آخه اینهمه ا نوشتن یه چند تا نکته که من تو همین یه روز مدرسه رفتن فهمی...
2 مهر 1392

جشن شکوفه ها - روژینا در کلاس اول

امروز سی و یکم شهریور ماه سال 1392 روز جشن شکوفه هاست. روزی که روژینای ما به کلاس اول میره. من و مامانم و مامان روژینا همراهش به مدرسه رفتیم. باورمون نمیشه روژینا به همین زودی مدرسه ای شد. چه زود گذشت دوران کودکی روژینا. گذشت ... تابستانی که بی قرارآمدنش بود م  ... تابستانی که برایش روز شماری می کردم ...  همه چه زود گذشت  .... آستانه ی مهر آمدو روزی خاطره انگیز به نام جشن شکوفه ها .. و مدرسه باز پرخواهدشد از بوی عطر معصومیت بچه هایی که می آیندتا  بخوانند و بنویسند .. کودکانی که مضطربند.گریه می کنند یا آه می کشند ... کودکانی که مادرشان را بیشتر ا...
31 شهريور 1392

ولادت امام رضا (ع) مبارک

روژینا جان امروز تولد امام هشتم ما شیعیان آقا علی بن موسی الرضا(ع) است. خوش بحال اونایی که امروز تو حرم امام رضا(ع) هستن. تازه چند روز نیست که از زیارت حرم امام رضا(ع) برگشتیم اما نمی دونی چقدر دلم هوای حرم رو کرده. یاد اون سالی افتادم که بابات بدون اینکه به ما بگه بلیط قطار گرفته بود و هتل هم اونجا رزرو کرده بود و یهو اومد خونه و گفت کاراتون رو بکنین تا بریم مشهد. خیلی غیر منتظره بود. صبح روز میلاد که رسیدیم مشهد دم در قطار چند تا خادم امام رضا(ع) ایستاده بودن و بهمون فیش غذای امام رضا (ع) رو دادن. باورمون نمیشد قراره غذای امام رضا(ع) رو بخوریم. رفتیم هتل و ظهر واسه نهار رفتیم تو رستوران حرم امام رضا(ع) . عجب غذای خو...
26 شهريور 1392

روز دختر مبارک

ای بهار آرزوی نسل فردا،دخترم / ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم چشم وگوش خویش را بگشا کز راه حسد / نشکند آیینه ات را چشم دنیا، دخترم دست در دست حیا بگذار وکوشش کن مدام / تا نیفتی در راه آزادی از پا، دخترم کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر / دم مزن تا می توانی از دریغا، دخترم با مدارا می شوی آسوده دل،پس کن بنا / پایه رفتار خود را بر مدارا، دخترم روژینای عزیزم روزت مبارک از اینکه روز دختر شده خیلی خوشحالم. خوشحالم که خدا یه همچین نعمتی رو به ما داده . دختر یعنی برکت و رحمت ، یعنی شادی و نور روژینای عزیزم از  روزی که بدنیا اومدی شادی رو به زندگی ما هدیه کردی. ...
16 شهريور 1392

به مناسبت فرارسیدن سالگرد خاله ای مهربان

هفته آینده اولین سالگرد خاله ای مهربانه که همچون مادر به من محبت داشت. هیچگاه محبتهای مادرانه اش از ذهنم محو نمیشه.                                                                                     بابای روژینا نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ولی ای کاشبودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد کاش بودیودستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیهاونبودنهایت میشد کاش بودی تاسر به روی شانهای مهربانت میگذاشتم ودردهایم رابه گوش تو میرساندم بدون تو اینخانه دگر صفایی ندارد من از مرگ عزیز خویش دلتنگم نمی دانم چه باید کرد . او رفت رفتنش آرام بود و ساکت  ...
7 شهريور 1392

بازگشت از سفر

بالاخره سفر دو هفته ای ما به سر رسید. سفری که روژینا از همیشه بیشتر بهش خوش گذشت. یک هفته مشهد بودیم و هر روز به زیارت امام رضا(ع) می رفتیم . واقعاً حرم امام رضا (ع) یه آرامشی به آدم میده که هیچ جا این آرامش رو نداری. روزها و شبهای فراموش نشدنی بودن روزهایی که مشهد بودیم. یادش به خیر چه زود گذشت. چند روز هم شمال بودیم که خیلی خوش گذشت. همه شهرهای شمال زیبا هستن و تو این فصل جون می دن واسه سفر اما من از محمود آباد و نور خیلی خوشم میاد. جنگلهای زیبای نور و ساحل زیبای این شهر همیشه واسم خاطره انگیزه. مثل همیشه یک روز رو به شهر زیبای نور و یک روز رو به شهر محمود آباد اختصاص دادیم. روژینا تمام روزهایی که  شمال بودیم رو هر روز ساعتها در ...
2 شهريور 1392