روژینا سلطانیروژینا سلطانی، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

وبلاگ شخصی روژینا سلطانی

گذر زمان ...

1392/5/9 10:51
نویسنده : روژینا سلطانی
106 بازدید
اشتراک گذاری
چه باورنکردنی است گذشتن روزها...
هنوز باورم نمیشه امسال باید کلاس اول بری.
چه زود گذشت ...
یادم میاد اون روزی که تو رو واسه اولین بار تو زایشگاه نشونم دادن.
چقدر ریزه میزه بودی.
بهترین احساس دنیا رو داشتم.
احساسی که هیچ جور نمیشه بیانش کرد.
احساس مادر شدن...
احساس مسئولیت...
روز به روز قد کشیدی .
یکسالت شد که شروع به راه رفتن کردی
از بس شیطون بودی که نمیشد کنترلت کرد و از در و دیوار بالا می رفتی .
با همه شیطونیت یه شیرینی خاصی داشتی.
شیرینی که همه سختیای بزرگ کردنت رو شیرین می کرد.
دوساله شدی و مجبور شدم علیرغم میل باطنیم تو رو از شیر بگیرم .
چه روزهای سختی بود.
خیلی بی تاب بودی .
شبا تو خواب دلم نمی اومدو بهت شیر می دادم .
بالاخره اون چند روز سخت هم گذشت و تو شروع به غذا خوردن کردی.
دیگه خودت هم یاد شیر مادر نمی کردی و غذاهای خوشمزه رو بیشتر از شیر مادر دوست داشتی.
دومین شوک زندگیت بعد از گرفتنت از شیر این بود که باید دسشویی می رفتی و دیگه کم کم از مای بی بی خبری نبود.
روزهای اول دردسر داشتیم .
چندین بار نتونستی بگی و شلوارت رو خیس کردی.
اما به مرور تونستی با این مشکل هم کنار بیای .
روزهای زیبای با تو بودن هیچ موقع از ذهنم محو نمیشه.
روزهایی که از صبح تا شب با هم بودیم.
4 ساله شدی اما از جدایی از من دلهره داشتی . حتی تو خونه هم همش دنبال من بودی . یه لحظه از من جدا نمی شدی.

همه می گفتن باید ازم جدات کنم. بهترین راه جدایی رو هم مهدکودک می دونستن.
با اینکه واسه خودم خیلی سخت بود اما یه روز بردمت مهدکودک و تنهات گذاشتم.
پشت دیوار ایستادم و نگات می کردم.
بغض کرده بودی و با هیشکی حرف نمی زدی.
مدیر مهد اومده بود کنارت و باهات بازی می کرد اما تو حرف نمی زدی.
سوار تابت کرد و کلی دلداریت داد.
نیم ساعت که گذشت اومدم کنارت .
یهو بغضت ترکید و با صدای بلند گریه کردی.
دلم می خواست همونجا بشینم و همراهت با صدای بلند گریه کنم.
یک هفته واست سخت بود اما کم کم به مهد انس گرفتی.
کم کم دوستای جدید پیدا کردی.
یه موقع هایی روزهای جمعه هم می خواستی به مهد بری.
از روزی که مهد رفتی خیلی اجتماعی تر شدی.
دیگه راحت با اطرافیانت ارتباط برقرار می کردی.
هر جایی می رفتیم به سرعت دوستای جدید پیدا می کردی.
یکسال مهدکودک بودی .
دیگه باید می بردمت مدرسه .
باید پیش دبستانی می رفتی.
آوردمت تو مدرسه ای که خودم اونجا معلمم .
دیگه اینجا همیشه کنارم هستی.
هر ساعت که زنگ تفریح زده میشد تو می اومدی تو کلاس من.
اینجا راحتتر می تونم مواظبت باشم.
اینجا دیگه کمتر دلتنگت میشم.
تو مهدکودک بیشتر بازی می کردی اما اینجا بیشتر چیز یاد گرفتی.
شعرهای زیادی رو حفظ شدی .
با نشانه ها آشنا شدی.
دیگه می تونی کتاب داستانات رو برداری و بعضی واژه ها رو بخونی.
از اینکه داری با سواد میشی خیلی خوشحالم.
از اینکه می بینم تو خیابون تابلوها رو می خونی لذت می برم.
چه زود گذشت روژینا جان و تو بزرگ شدی.
امسال سال مهمیه واسه تو .
باید بری کلاس اول.
از این به بعد  باید بیشتر زحمت بکشی و درس بخونی .
دیگه باید از بازیهات کم کنی و بیشتر به درست برسی.
دیگه تو جز دانش آموزان این کشور شدی.
دانش آموزانی که باید بزرگ بشن و کشور رو بسازن.
دلم می خواد یه روز فارغ التحصیلیت از دانشگاه رو ببینم.
اینکه موفق شدی و تونستی یه آدم مفید بشی.
تو این سالها خاطرات شیرین کم نداشتیم.
واسه روزهای تولدت از مدتها قبل برنامه ریزی می کردیم.
از یه هفته قبل خونه رو تزیین می کردیم.
خودت از همه بیشتر خوشحال بودی.
اون سالهای اول که از بس جشن تولد دوست داشتی سالی چندبار واست تولد می گرفتیم و چند تا کیک تولد رو می بریدی.
یکی از زیباترین جشن تولدات اون سالی بود که مهدکودک می رفتی.
به خودت نگفته بودیم.
تو مهدکودک همه چیز آماده بود از کیک تولد گرفته تا ارکست .
بچه ها همه نشسته بودن رو صندلی و منتظر تو بودن.
من اون روز بهت گفتم روژینا بیا بریم مهد یه سر بزنیم به دوستات.
تو هم بی خبر از همه جا با من راهی مهدکودک شدی.
قبل از ما مامان بزرگ و مامان جون و عمه هات و چند تا از دوستای من با بچه هاشون تو مهدکودک بودن.
بابات هم که کیک رو آورده بود و اونجا همه منتظر ما بودن.
همین که وارد سالن شدیم همه شروع کردن به دست زدن و تو شوکه شده بودی.
اولش باورت نمیشد جشن تولد توه.
واقعاً روز شیرین و بیادموندنی بود.
هنوز خاطره شیرینش تو ذهنمه.
خلاصه روژینای عزیز تو این شش سال خاطرات شیرین با تو بودن کم نیست.
هر روزش واسه من و بابات خاطره است.


                                                                          مامان زرین







روژینا سلطانی


1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

روژینا سلطانی


روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1


روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1


روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1


روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1


روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1

روژینا سلطانی

1063862etmec3apfe پروانه های متحرک 1


روژینا سلطانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)