شب قدر ...
نشسته ام و در گوشم صدایِ خوشِ مناجات با تو زمزمه می شود ... همه خوابیده اند و من مشغول راز و نیاز با تو هستم .... عاشقانه هایم را با تو میگویم و حاجاتم را از تو طلب میکنم .... تمام وجودم و تمام سپاسم را تقدیم وجودت میکنم .... هرچند چیزی از خود ندارم و همینی هم که هستم ، همین "ّبودن" را هم تو به من بخشیده ای .... و باز هم لطف توست اگر من این روزها در تلاشم تا "بودنم" رنگ بندگی بگیرد .... به جای صدای موسیقی ها این روزها صدای ذکر تو در گوشم زمزمه می شود ... انس گرفته ام با ابوحمزه و مناجات خمس عشر .... به امین الله و عهد بیشتر از قبل عشق می ورزم ... مناجات ها و...
نویسنده :
روژینا سلطانی
11:40
پدر...
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود… ولي پدر .... يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند... خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد … بياييد قدردان باشيم ... ...
نویسنده :
روژینا سلطانی
11:30
عواقب پدر بودن
تو هیچی کم نداری…برای همه چیز من بودن…..!!!!
هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر دلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی ...
نویسنده :
روژینا سلطانی
10:22
عزیز دل مامانی
عزیز دل مامانی... سلام به تو كه بهتريني و برايم بهترين خواهي ماند... سلام به تو كه زیباترین هدیه خدائي ... و مرهم اين جان خسته ... خورشيدي در شب هاي تارم... گل سرخي در كوير تنهائيم... سيب سرخي در شوره زارغربتم... قصه اي در شب هاي دراز زمستانم... توپرند ه ا ي هستي درآسمان خلوت زندگي من... بی نهایت دوستت دارم عشق مامان ...
نویسنده :
روژینا سلطانی
10:0
شعر کربلا
روژینا در 5 سالگی به مهد کودک رفت و دوران شیرینی رو سپری کرد . همیشه خاطرات شیرین مهدکودک رو به یاد میاره . از اولین اشعاری که اون موقع یاد گرفت شعر کربلا بود . روژینا دوساله بود که به کربلا رفت و از اون سفر خاطره انگیز چیز زیادی یادش نیست. دویدم و دویدم به کربلا رسیدم کنار چشمه آب یه مشک خالی دیدم مشکو دادم به چشمه چشمه به من اشک داد اشکو دادم به زمین زمین به من لاله داد لاله به رنگ خونه تو گوش من می خونه (حسین حسین حسین جان حسین حسین حسین جان) ...
نویسنده :
روژینا سلطانی
9:37
دلتنگی های یک مادر
خداوندا از تو ممنونم كه لذت مادر شدن را به من چشاندي واز تو مي خواهم همواره يارو ياور گل كوچك من باشي وهيچ گاه او را در هيچ يك از مراحل زندگي تنها نگذاري. من هم رشد كردم تو از جنيني به نوزادي و از نوزادي به شيرخوارگي رسيدي و من از زن بودن و همسر بودن به مادر شدن و آسان نبود مادري كردن هرچند شيريني وجود تو هر سختي را كه پيش آمد از يادم برده است .كدام عشق ميتواند چنين معجزه اي داشته باشد . كدام محبت چشمانت را تا صبح باز نگاه ميدارد تا خداي نكرده تب فرزندت بالا نرود .اين چه نيرويي است كه هرچه ميدوي تمام نميشود . تو رشد ميكني و جوان ميشوي و من پا به پاي تو پير ميشوم و چه سعادتي بهتر از اين كه در كنار تو و براي تو عمرم ...
نویسنده :
روژینا سلطانی
8:47
تولد روژینا
روژینا در ساعت 16 روز 16 تیرماه سال 1386 برابر با 7 جولای سال 2007 در بیمارستان دکتر مجیبیان یزد به دنیا آمد. با تولد روژینا بابا و مامانش خیلی خوشحال بودن که خدا بهترین نعمت زندگی شون رو بهشون هدیه داد. در این قسمت یه بیو گرافی از روژینا رو خدمتتون عرض می کنم. نام : روژینا نام خانوادگی : سلطانی نام پدر : مجید نام مادر : زرین وزن در هنگام تولد : 3400 گرم محل تولد : یزد محل سکونت : رفسنجان این چند تا عکس از نوزادی روژینا جان هستن. دختر گلم روژینا نمی دانم چه بگویم فقط این را می دانم داری بزرگ می شی همین .....
نویسنده :
روژینا سلطانی
9:31